جواني بسيار خوش لباس در حالي كه به زنان بسياري كه پشتِ ميزها
نشسته بودند،نگاهي از سر بي اعتنايي و تكبر ميانداخت،
از تالار چايخوري در شيريني فروشي متداولِ روز عبور كرد.
خانم سيمونا چِري ، به شكل نوعي چهچه لرزان كه خاص او بود،
زير خنده كوتاهي زد و به دوست هم سن و سالش،
خانم فلوسيه گفت: « اَه اَه، ديديش؟ جووناي امروزي؛
جووناي امروزي، چه كسالتي! آخه تو كلهشون چيه؟ غيرقابل فهمه.
عجيب و غيرقابل فهم، به شرفم قسم. دوست دارم بدونم تو كلهشون
چيه. يكي از اونا، اونيه كه رد شد. احياناً مي گي اونا نمونه جوونها
و مرداي كاملن و قيافه شونم بد نيست. اما زنها رو، اصلاً زنها رو
نگاه هم نميكنن! همين بيست سال پيش، بيست سال پيش چيه؟
همين پونزده سال، ده سال پيش، جوونها يه چيزاي ديگهاي بودند؛
به شرفم قسم. ده سال پيش، اين جا يه جوونك از بس دختراي خيلي
قشنگِ دور و ورشو نگاه ميكرد، هيچي هيچي گردن درد ميگرفت.
و ديديش چطوري گذاشت و رفت؟ انگار نه انگار كه آدم بوديم.
«اَه آه». و در حالي كه خنده را چاشنياش مي كرد تكرار كرد:
«فقط خدا ميدونه كه از جوونايي از اين قماش، چه دنيايي ممكنه
ساخته بشه. جوونايي كه زنها براشون وجود ندارن. آه انكار نميكنم،
يه زماني حتي شورش در اومده بود. تو خيابون، اون نگاههاي هيز،
و واي كه اگه زني تنها بود: «دختر خانوم، دختر خانوم اجازه ميفرمايين؟»
واقعاً عذابي بود. اما امان از اين بيمحليِ امروزه روز! تو فلوسيه،
«آره آره همين طوره كه تو مي گي. سليقه جوونا عوض شده.
به هر حال ديگه دنيا، اون دنياي سابق نيست.
مثلا" به آينه ها دقت كردهاي؟»
«ديگه مثل سابق درست شون نميكنن؛ بهت قول ميدم.
فوت و فنش از يادشون رفته. حالا همه شون كج و كوله ن.
نميدونم چرا؛ ولي صورتِ تو كج و كوله نشون مي دن.
آدم در جا ترس ورش مي داره. دهن كج؛
گونههاش همه ش چروك؛ چشمهاي بي حال.
سيمونا مشتاقانه تصديق كرد: «آره بابا! حق داري! حالا مي فهمم
چرا بعضي وقت ها ... ديگه بلد نيستن درست شون كنن.
دليلش اينه. بمب اتم اختراع كردهان؛ مي خوان با موشك برن
به ماه؛ عجب حكايتي! اما ديگه بلد نيستن حتي يه آينه درست كنن
نظرات شما عزیزان:
کاره یک سال رو انجام میده
آره میبینی چه نازه ببعی من!!!این درس میخونه منم وادار میکنه بخونم
وقتی صدایش می کنی،نمی شنود...
وقتی به دنبالش می روی، نمی بیند...
وقتی دوستش داری، به فکرت نیست...
اما..........
وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته...
وقتی می بیند که خسته در راه افتاده ای...
وقتی به فکرت هست که دیگر نیستی...
روزےبرسد که بودُنبـودم برایــت بے ارزش شود ،
خودم زمانے که عاشقانه دوستم داشتے
جدایے را انتــخاب مــیکردم...!
چه با دقت هم درس میخونه...... آفرین
ولی بازم شیطونی کرده ها......
حتی جدول ضرب ودیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم.......
اما گاهی میان آدمها گم میشوم....................
........آدمها را بلد نیستم..............!!!!
انگــــــــــــــــــــــــا ر نفسم مثن خـــــــــــــــــودم خشــــــــک شده بود
داشــــــــــــــــــــــتــ ــــــــــــــم خفه میشــــــــــــــــدم
امــــــــــــــــــــــا اصــــــــــــــــراری بــــــــــــــــــرای بالا اومدنش نداشتم
میــــــــــــــــــــذارم هرجـــــــتوری که راحـــــــــــــت باشه،همون جــــــــــــــــور
کـــــــــــــــــــه گذاشتـــــــــــــــــــــم تو راحــــــــــــــت باشـــــــــــــــــی....
دستتون درد نکنه ....اهنگ ببعی خوبی بود
خیلی زحمت کشیدید و ممنون از احترام به نظر بازدیدکنندگان@ };-(این گلها هم ببعی نمیخوره،چی فکر کردین ببعی من که شکمو نیست به اندازه خودش میخوره ببینید الان اینا رو نمیخوره میذاره واسه بقیه دوستاش!!!)@ };-
اینم ببعی من آوردمش ولی فکر کنم باز گلها رو بخوره};-};-};-};-};-};-};-};-};-};-
یاد بگیریم ببینید این ببعی هم داره کتاب میخونه
ببینم 20 سوالی که به من نمیگید بیام جایزه بگیرم
تازه میخواین کادوی ولنتاینمم به شما بدم؟
شوخی کردما همشو
آهنگ ببعی هم بذار
ممنون که بهم سر زدی دوسته عزیزم
شرمنده که دیر اومدم.
چند وقتیه که کلا کم میام نت.
موفق باشی
باشه کادوها واسه شما...... صرفا جهت ثواب...
فقط بپا کباب نشی........ آخه ما کادوهامون زیادی هیجان انگیزند.....
[ پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:آينه ها,داستان آینه ها,دانلود آینه ها,دينو بوتزاتي,ترجمه محسن ابراهیم,داستان کوتاه عاشقانه, ] [ 15:57 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[